نویسنده‌: سید‌هاشم هدایتی

به نام او که سرچشمه مهربانی است. هر جامعه‌ای به فراخور فرهنگ خود راه‌هایی برای آموزش و تحکیم مبانی اخلاقی دلخواه دارد. اگر نخواهیم وارد جدل نسبی و مطلق بودن اخلاق بشویم، واقعیت‌ها به ما می‌گویند: این مبانی در مواردی مشترک و در مواردی نیز متفاوت‌اند. صبر ورزی و بردباری و مدارا از آن دسته رفتارهای اخلاقی است که تقریبا هیچ جامعه‌ای نسبت به آن بی تفاوت نبوده و هریک به شیوه‌ای برای تعمیق و گسترش آن کوشیده و می‌کوشند.
شاید قابل اغماض نباشد جامعه ما در این روزها و ماه‌ها و سال‌ها دچار نوعی اضطراب، نا بردباری و دلهره است. در حوزه فردی غالبا با خود مسئله داریم. مهربانی مان نسبت به خود کم شده است. از دیروز مان گله مند، از امروزمان ناخوشنود و از فردای مان نا امیدیم! از این باب بیشتر وقت‌ها سر خود داد می‌کشیم، یا آشکار یا پنهان! در حوزه خانواده نیز به همین جور. زنان تحمل ناپذیر شده‌اند. مردان پرخاشگر و فرزندان دل نابسته به کاشانه پدری! از این باب جدایی‌ها نرخ بالا دارد و فرار فرزندان و یا فاصله گرفتن شان از خانه پدر امری عادی شده است. داستان همسایگی نیز سامانی بهتر از این ندارد. ازین رو، می‌کوشیم کمترین رودر رویی را با همسایگان جدید پیدا کنیم. هرکس به راه خود و «دوری و دوستی» شعار بافت‌های جدید شهری مان شده است. عرصه سیاسی ما هم بسیار پریشان تر از عرصه‌های دیگر است.
گویا مقرر شده است هیچکس تحمل دیگری را نداشته باشد. هرکس در پی حذف دیگری است. تاریخ به ما می‌گوید: به ندرت چنین وضعیتی در دیار ما حاکم بوده است.
اغراق نیست اگر گفته شود اکنون نا بردباری مردمان مان از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، بالادست و پائین دست، با سواد و بی سواد در بالاترین جایگاه خود قرار دارد! برای شناخت این وضعیت، راه دشوار نیست به دیالوگ مردم با هم بنگریم. در خانه، در مدرسه، در اداره، در کارخانه، در مطبوعات، در رسانه‌ها و در میدان رقابت! در هر کوی و برزن دیالوگ نا بردباری حاکم است!
بی گمان با صاحب این سخن همراهی می‌کنید که جامعه ما در حال گذار است. گذار از یک فضا به فضای دیگر، از یک دیار فکری به دیار فکری دیگر، از یک شهر آرزوها به شهر دیگر، از یک برداشت از زندگی به برداشت دیگر، از یک تعریف از خدا و انسان و جهان به تعریف دیگر، از یک الگو به الگو و الگوهای دیگر. کیست نداند دوره گذار همواره حساس ترین مرحله حیات هر جامعه‌ای است؟ گرچه گفته می‌شود همواره بین نسل‌های هر جامعه تفاوت‌هایی بروز می‌کند، اما گویا در عصر ما فاصله این تفاوت‌ها به عظمت سرعت تغییرات و تحول‌ها و اطلاعات و علم و تکنولوژی است! به نظر می‌رسد فرزندان با پدران و مادران شان، نسل‌ها فاصله دارند! در چنین فضایی تجربه سوزی درد بی درمان دیار ما می‌شود. هر شخص می‌خواهد خود از نو شروع کند. نمی‌توانیم با هم باب گفتگوی منطقی و کارساز بگشائیم. پدر پسر نفی می‌کند، مادر، دختر، همسایه، همسایه و رقیب، رقیب و. . . این چالش انکار ناپذیر شهر و دیار ماست! البته در گستره جهانی نیز این التهاب و نا بردباری بسی دیدنی تر است!
در چنین اوضاع و احوالی شاید بهترین و کارساز ترین توصیه، بردباری باشد. ما باید نسبت به خود، به خانواده، به همسایه، به همشهری، به همکار و حتی رقیبان مان صبور باشیم. اگر در محدوده شخصی با کاستی‌های خود منطقی نباشیم خود را می‌بازیم وعزت نفس مان از دست می‌رود. اگر در عرصه خانواده با ظرفیت‌های شریک مان و فرزندان مان واقع بینانه برخورد نکنیم کاشانه مان از هم می‌پاشد. اگر در عرصه تجارت، فرمول بازار را نشناسیم و خود را با آن تطبیق ندهیم، بازنده خواهیم بود. اگر در عرصه کار و خدمت و حکومت‌داری تساهل و تسامح و درک متقابل را آویزه گوش نکنیم بنیان حکومت مان فرو خواهد ریخت. اگر در عرصه سیاست، قواعد بازی را نشناسیم و به آن اعتنا نکنیم، رقابت مان به میدان جنگ مبدل می‌شود و. . . اگر در پی گیری آرزوهای مان، واقع بین نباشیم و برداشتن گام‌های برخاسته از شناخت خود و محیط را با عجله و راه میانبر تاق بزنیم، جز نا امیدی یا سر به سنگ خوردن چیزی عاید مان نمی‌‌شود!
تجربه ملت‌های جهان به ما می‌گوید پیروزی و بهروزی ازآن ملت‌های صبور و مقاوم است. زندگی‌های شخصی نیز چنین است. غالبا مردان و زنانی گوی سبقت از همگنان ربوده‌اند که با بردباری ناملایمات را پشت سر گذاشته‌اند. به فضای سیاسی جامعه بنگرید. مردم فرانسه، قرن‌ها کوشیدند و صبر پیشه کردند تا فرانسه امروز شدند. مردمان ژاپن چه نا ملایماتی را با سختکوشی و صبر از ریشه کندند و ژاپن نوین را پایه گذاری کردند. مردمان پیشتاز امروزی در جهان در هر جای: چه در امریکا، اروپا یا آسیا جلو افتادن شان از ما نبوده است، مگر به واسطه صبر و بردباری و سختکوشی شان. ما همه خوبی‌های دنیا را می‌خواهیم. همین الان وبا عجله می‌خواهیم. آزادی می‌خواهیم: یک شبه! دموکراسی می‌خواهیم: یک شبه! تحقق جامعه مدنی می‌خواهیم: یک شبه! توسعه و پیشرفت و آبادانی می‌خواهیم: یک شبه! لذا پیگیری و استمرار و تداوم را به فراموشی می‌‌سپاریم! همین است که عقلای وطن می‌گویند سیکل تحولات اجتماعی در جامع ما معیوب و بیمار است. چرا؟ زیرا بیشتر هیجانی و کمتر عقلانی است. ما باید یاد بگیریم که دستیابی به هر موقعیتی، مراحلی دارد. می‌توان مراحل را سریعتر پیمود اما هیچ مرحله‌ای را نمی‌توان حذف کرد یا نادیده گرفت. و کیست انکار کند ساختن ظرفیت‌های فرهنگی برای هر تحولی در جامعه یکی از مهمترین مراحل پیشرفت آن جامعه است؟
اما به راستی صبر چیست؟ آیا این هم خود به ناگهان به دست می‌آید؟ آیا صبر تزریق شدنی است؟ آیا می‌توان شب خوابید و دعا کرد و صبح، صبور از خواب بیدار شد! یا نه! صبر خصلتی است اخلاقی که جز با تمرین و ممارست به دست نمی‌آید!
اگر ما بخواهیم نهضت صبرورزی در کشورمان را راه بیندازیم از کجا باید آغاز کنیم و چگونه؟! لابد هر دیاری روش خاص خود دارد. بزرگانی که در عصر جدید به تعریف فرهنگ همت گماشته‌اند، آن را مجموعه‌ای از الگوهایی می‌دانند که مردمان یک دیار برای حل مسائل شان در طول تاریخ ساخته‌اند. اگر بپذیریم که یکی از نقاط ضعف و حتی تهدیدهای دیارمان نابردباری است، پس لابد درمبانی فرهنگ مان راه حلی برای آن پیشنهاد شده است. کما اینکه اگر همین پرسش را از مردم سوئد یا چین و مالزی بپرسند، پاسخی در فرهنگ شان یافت می‌شود. لذا چاره‌ای نیست جز اینکه بپذیریم ما فکرمان، دستانمان و پاهای مان در چنبره فرهنگ مان اسیر است. هر ملتی چنین است. شاید باشند در میان ما کسانی و گروه‌هایی که در آرزوی فرهنگی دیگر باشند اما باید بپذیرند فعلا آنگونه می‌اندیشند و عمل می‌کنند که در فرهنگ شان به آنان آموخته شده است. گرچه بازسازی و نوسازی فرهنگی نه تنها کاری شدنی بلکه ضروری است و این سخت نیازمند زایش مستمر فرهنگی است اما در هر حال و در هر زمان، فرهنگ هر مردمی آن چیزی است که رفتارهایشان را می‌سازد. و ما در این عصر مردمانی هستیم با فرهنگ ویژه خود. اگر در پی راه چاره‌ایم منطقا باید آن را در دل همین فرهنگ بجوئیم. البته اگر در آینده زایش و پالایش و بازسازی و نوسازی فرهنگی مان الگوهای پذیرفته شده دیگری آفرید، بحث آن را به آینده حوالت می‌دهیم. فعلا به قول قدیمی‌ها: " نان آن نان است که در خوان است! " و انکار نکنیم فرهنگ ما نیز همانند فرهنگ‌های دیگر دارای قوت‌ها و کاستی‌های خود است. مردمان عاقل را شایسته چنین است که بر قوت‌ها افزوده و از کاستی‌ها بکاهند. در دیار ما تا آن زمان که همه چیزمان، از جمله باورهای پاک مان و خصلت‌های نیک مان در بازار مکاره تجارت، چوب حراج نخورده بود به درستی مسئله‌های مان را راه‌های نیک می‌نمایاندیم. اما افسوس و صد افسوس امروزه عرصه سیاست اساسی ترین خصلت‌های اخلاق مان را نیز به یغما برده است. و درد ناک تر از همه باورهای دینی مان که همیشه آلام بخش دردهای پیدا وپنهان مان بوده است آنچنان زیر غبار سیاست ساخته گان تار و کم رنگ شده است که اگر به خودمان بیائیم و بگوئیم روزه یکی از بهترین و کارآمدترین کارخانه بردباری سازی است شاید گوش‌های اندکی دل به شنیدنش بسپارند. اگر به ما نخندند!
اما تجربه به ما می‌گوید: روزه سالانه‌ای که به ما توصیه شده است می‌توانست و می‌تواند، فرد فرد ما را برای مواجهه با ناملایمات بردبار، بار بیاورد. روزه در میان همه عبادات به فرموده عزیزخدا، عبادتی است که خدا منحصرا آن را از آن خود دانسته است. چرا که جای هیچ ریا و زهد فروشی در آن نیست. روزه با این سیکل بسیار معنا دار گردش سالانه و در قالب ماه‌های قمری، که به همه فصل‌ها سرک می‌کشد، بزرگترین کلاس آموزش صبر ورزی است. اندکی تامل در ساز و کارهای روزه، به ما می‌نمایاند که روزه گرچه خودبرای اثبات عبدیت بندگان در برابر خدای مهربان است اما نتایج و آثار آن، هرچه هست درس صبوری و متانت و آرامش و بردباری و تحمل سختی‌ها و مداومت کار تا حصول نتیجه است. آنچه از نوک قلم نگارنده این سطور جاری می‌شود، نه از سر موعظه است، که واعظ نیست و نه از سر بیان احکام است، که نه مفتی است و نه مجتهد، آنچه می‌گوید فقط یک تجربه شخصی است، تجربه‌ای که هریک از ما به نحوی از آن برخورداریم. از همان دوران کودکی که سحر را نه با غذاهای متنوع که با گرده نان محلی و یک کاسه دوغ با پدر و مادر و خواهران و برادران، در نیمه‌های شب در آغوش می‌گرفتیم، آنچه از روزه آموختم درس صبر بود و صبر و صبر! صبری آمیخته با تامل و تدبر و نه تربیت سرسپرد گان! به گمانم مدرسه رمضان در شرایط کنونی می‌تواند و باید فرزندان حقجوی آزادی خواه عدالت پیشه مان را برای پیمودن راه دراز و پر پیچ و خم مسیر سخت آینده آماده سازد. ما باید از روزه بیاموزیم که هر کار زمانی دارد. تا وقت افطار نیامده نمی‌توان افطار کرد و ... سحر را، سحر را فراموش نکنیم. در سحر راز و رمز‌هایی است که بی تردید بدون آن روزه کامل نمی‌شود و ... دست به دعا برداریم:
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار