نویسنده: سیدهاشم هدایتی
به نام او که سرچشمه مهربانی است. هر جامعهای به فراخور فرهنگ خود راههایی برای آموزش و تحکیم مبانی اخلاقی دلخواه دارد. اگر نخواهیم وارد جدل نسبی و مطلق بودن اخلاق بشویم، واقعیتها به ما میگویند: این مبانی در مواردی مشترک و در مواردی نیز متفاوتاند. صبر ورزی و بردباری و مدارا از آن دسته رفتارهای اخلاقی است که تقریبا هیچ جامعهای نسبت به آن بی تفاوت نبوده و هریک به شیوهای برای تعمیق و گسترش آن کوشیده و میکوشند.
شاید قابل اغماض نباشد جامعه ما در این روزها و ماهها و سالها دچار نوعی اضطراب، نا بردباری و دلهره است. در حوزه فردی غالبا با خود مسئله داریم. مهربانی مان نسبت به خود کم شده است. از دیروز مان گله مند، از امروزمان ناخوشنود و از فردای مان نا امیدیم! از این باب بیشتر وقتها سر خود داد میکشیم، یا آشکار یا پنهان! در حوزه خانواده نیز به همین جور. زنان تحمل ناپذیر شدهاند. مردان پرخاشگر و فرزندان دل نابسته به کاشانه پدری! از این باب جداییها نرخ بالا دارد و فرار فرزندان و یا فاصله گرفتن شان از خانه پدر امری عادی شده است. داستان همسایگی نیز سامانی بهتر از این ندارد. ازین رو، میکوشیم کمترین رودر رویی را با همسایگان جدید پیدا کنیم. هرکس به راه خود و «دوری و دوستی» شعار بافتهای جدید شهری مان شده است. عرصه سیاسی ما هم بسیار پریشان تر از عرصههای دیگر است.
گویا مقرر شده است هیچکس تحمل دیگری را نداشته باشد. هرکس در پی حذف دیگری است. تاریخ به ما میگوید: به ندرت چنین وضعیتی در دیار ما حاکم بوده است.
اغراق نیست اگر گفته شود اکنون نا بردباری مردمان مان از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، بالادست و پائین دست، با سواد و بی سواد در بالاترین جایگاه خود قرار دارد! برای شناخت این وضعیت، راه دشوار نیست به دیالوگ مردم با هم بنگریم. در خانه، در مدرسه، در اداره، در کارخانه، در مطبوعات، در رسانهها و در میدان رقابت! در هر کوی و برزن دیالوگ نا بردباری حاکم است!
بی گمان با صاحب این سخن همراهی میکنید که جامعه ما در حال گذار است. گذار از یک فضا به فضای دیگر، از یک دیار فکری به دیار فکری دیگر، از یک شهر آرزوها به شهر دیگر، از یک برداشت از زندگی به برداشت دیگر، از یک تعریف از خدا و انسان و جهان به تعریف دیگر، از یک الگو به الگو و الگوهای دیگر. کیست نداند دوره گذار همواره حساس ترین مرحله حیات هر جامعهای است؟ گرچه گفته میشود همواره بین نسلهای هر جامعه تفاوتهایی بروز میکند، اما گویا در عصر ما فاصله این تفاوتها به عظمت سرعت تغییرات و تحولها و اطلاعات و علم و تکنولوژی است! به نظر میرسد فرزندان با پدران و مادران شان، نسلها فاصله دارند! در چنین فضایی تجربه سوزی درد بی درمان دیار ما میشود. هر شخص میخواهد خود از نو شروع کند. نمیتوانیم با هم باب گفتگوی منطقی و کارساز بگشائیم. پدر پسر نفی میکند، مادر، دختر، همسایه، همسایه و رقیب، رقیب و. . . این چالش انکار ناپذیر شهر و دیار ماست! البته در گستره جهانی نیز این التهاب و نا بردباری بسی دیدنی تر است!
در چنین اوضاع و احوالی شاید بهترین و کارساز ترین توصیه، بردباری باشد. ما باید نسبت به خود، به خانواده، به همسایه، به همشهری، به همکار و حتی رقیبان مان صبور باشیم. اگر در محدوده شخصی با کاستیهای خود منطقی نباشیم خود را میبازیم وعزت نفس مان از دست میرود. اگر در عرصه خانواده با ظرفیتهای شریک مان و فرزندان مان واقع بینانه برخورد نکنیم کاشانه مان از هم میپاشد. اگر در عرصه تجارت، فرمول بازار را نشناسیم و خود را با آن تطبیق ندهیم، بازنده خواهیم بود. اگر در عرصه کار و خدمت و حکومتداری تساهل و تسامح و درک متقابل را آویزه گوش نکنیم بنیان حکومت مان فرو خواهد ریخت. اگر در عرصه سیاست، قواعد بازی را نشناسیم و به آن اعتنا نکنیم، رقابت مان به میدان جنگ مبدل میشود و. . . اگر در پی گیری آرزوهای مان، واقع بین نباشیم و برداشتن گامهای برخاسته از شناخت خود و محیط را با عجله و راه میانبر تاق بزنیم، جز نا امیدی یا سر به سنگ خوردن چیزی عاید مان نمیشود!
تجربه ملتهای جهان به ما میگوید پیروزی و بهروزی ازآن ملتهای صبور و مقاوم است. زندگیهای شخصی نیز چنین است. غالبا مردان و زنانی گوی سبقت از همگنان ربودهاند که با بردباری ناملایمات را پشت سر گذاشتهاند. به فضای سیاسی جامعه بنگرید. مردم فرانسه، قرنها کوشیدند و صبر پیشه کردند تا فرانسه امروز شدند. مردمان ژاپن چه نا ملایماتی را با سختکوشی و صبر از ریشه کندند و ژاپن نوین را پایه گذاری کردند. مردمان پیشتاز امروزی در جهان در هر جای: چه در امریکا، اروپا یا آسیا جلو افتادن شان از ما نبوده است، مگر به واسطه صبر و بردباری و سختکوشی شان. ما همه خوبیهای دنیا را میخواهیم. همین الان وبا عجله میخواهیم. آزادی میخواهیم: یک شبه! دموکراسی میخواهیم: یک شبه! تحقق جامعه مدنی میخواهیم: یک شبه! توسعه و پیشرفت و آبادانی میخواهیم: یک شبه! لذا پیگیری و استمرار و تداوم را به فراموشی میسپاریم! همین است که عقلای وطن میگویند سیکل تحولات اجتماعی در جامع ما معیوب و بیمار است. چرا؟ زیرا بیشتر هیجانی و کمتر عقلانی است. ما باید یاد بگیریم که دستیابی به هر موقعیتی، مراحلی دارد. میتوان مراحل را سریعتر پیمود اما هیچ مرحلهای را نمیتوان حذف کرد یا نادیده گرفت. و کیست انکار کند ساختن ظرفیتهای فرهنگی برای هر تحولی در جامعه یکی از مهمترین مراحل پیشرفت آن جامعه است؟
اما به راستی صبر چیست؟ آیا این هم خود به ناگهان به دست میآید؟ آیا صبر تزریق شدنی است؟ آیا میتوان شب خوابید و دعا کرد و صبح، صبور از خواب بیدار شد! یا نه! صبر خصلتی است اخلاقی که جز با تمرین و ممارست به دست نمیآید!
اگر ما بخواهیم نهضت صبرورزی در کشورمان را راه بیندازیم از کجا باید آغاز کنیم و چگونه؟! لابد هر دیاری روش خاص خود دارد. بزرگانی که در عصر جدید به تعریف فرهنگ همت گماشتهاند، آن را مجموعهای از الگوهایی میدانند که مردمان یک دیار برای حل مسائل شان در طول تاریخ ساختهاند. اگر بپذیریم که یکی از نقاط ضعف و حتی تهدیدهای دیارمان نابردباری است، پس لابد درمبانی فرهنگ مان راه حلی برای آن پیشنهاد شده است. کما اینکه اگر همین پرسش را از مردم سوئد یا چین و مالزی بپرسند، پاسخی در فرهنگ شان یافت میشود. لذا چارهای نیست جز اینکه بپذیریم ما فکرمان، دستانمان و پاهای مان در چنبره فرهنگ مان اسیر است. هر ملتی چنین است. شاید باشند در میان ما کسانی و گروههایی که در آرزوی فرهنگی دیگر باشند اما باید بپذیرند فعلا آنگونه میاندیشند و عمل میکنند که در فرهنگ شان به آنان آموخته شده است. گرچه بازسازی و نوسازی فرهنگی نه تنها کاری شدنی بلکه ضروری است و این سخت نیازمند زایش مستمر فرهنگی است اما در هر حال و در هر زمان، فرهنگ هر مردمی آن چیزی است که رفتارهایشان را میسازد. و ما در این عصر مردمانی هستیم با فرهنگ ویژه خود. اگر در پی راه چارهایم منطقا باید آن را در دل همین فرهنگ بجوئیم. البته اگر در آینده زایش و پالایش و بازسازی و نوسازی فرهنگی مان الگوهای پذیرفته شده دیگری آفرید، بحث آن را به آینده حوالت میدهیم. فعلا به قول قدیمیها: " نان آن نان است که در خوان است! " و انکار نکنیم فرهنگ ما نیز همانند فرهنگهای دیگر دارای قوتها و کاستیهای خود است. مردمان عاقل را شایسته چنین است که بر قوتها افزوده و از کاستیها بکاهند. در دیار ما تا آن زمان که همه چیزمان، از جمله باورهای پاک مان و خصلتهای نیک مان در بازار مکاره تجارت، چوب حراج نخورده بود به درستی مسئلههای مان را راههای نیک مینمایاندیم. اما افسوس و صد افسوس امروزه عرصه سیاست اساسی ترین خصلتهای اخلاق مان را نیز به یغما برده است. و درد ناک تر از همه باورهای دینی مان که همیشه آلام بخش دردهای پیدا وپنهان مان بوده است آنچنان زیر غبار سیاست ساخته گان تار و کم رنگ شده است که اگر به خودمان بیائیم و بگوئیم روزه یکی از بهترین و کارآمدترین کارخانه بردباری سازی است شاید گوشهای اندکی دل به شنیدنش بسپارند. اگر به ما نخندند!
اما تجربه به ما میگوید: روزه سالانهای که به ما توصیه شده است میتوانست و میتواند، فرد فرد ما را برای مواجهه با ناملایمات بردبار، بار بیاورد. روزه در میان همه عبادات به فرموده عزیزخدا، عبادتی است که خدا منحصرا آن را از آن خود دانسته است. چرا که جای هیچ ریا و زهد فروشی در آن نیست. روزه با این سیکل بسیار معنا دار گردش سالانه و در قالب ماههای قمری، که به همه فصلها سرک میکشد، بزرگترین کلاس آموزش صبر ورزی است. اندکی تامل در ساز و کارهای روزه، به ما مینمایاند که روزه گرچه خودبرای اثبات عبدیت بندگان در برابر خدای مهربان است اما نتایج و آثار آن، هرچه هست درس صبوری و متانت و آرامش و بردباری و تحمل سختیها و مداومت کار تا حصول نتیجه است. آنچه از نوک قلم نگارنده این سطور جاری میشود، نه از سر موعظه است، که واعظ نیست و نه از سر بیان احکام است، که نه مفتی است و نه مجتهد، آنچه میگوید فقط یک تجربه شخصی است، تجربهای که هریک از ما به نحوی از آن برخورداریم. از همان دوران کودکی که سحر را نه با غذاهای متنوع که با گرده نان محلی و یک کاسه دوغ با پدر و مادر و خواهران و برادران، در نیمههای شب در آغوش میگرفتیم، آنچه از روزه آموختم درس صبر بود و صبر و صبر! صبری آمیخته با تامل و تدبر و نه تربیت سرسپرد گان! به گمانم مدرسه رمضان در شرایط کنونی میتواند و باید فرزندان حقجوی آزادی خواه عدالت پیشه مان را برای پیمودن راه دراز و پر پیچ و خم مسیر سخت آینده آماده سازد. ما باید از روزه بیاموزیم که هر کار زمانی دارد. تا وقت افطار نیامده نمیتوان افطار کرد و ... سحر را، سحر را فراموش نکنیم. در سحر راز و رمزهایی است که بی تردید بدون آن روزه کامل نمیشود و ... دست به دعا برداریم:
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
نظرات
<br /> به یاد دکتر عبدالله رمضانزاده<br /> <br /> سید هاشم هدایتی<br /> <br /> هرگزم نقش تو از لوح دل وجان نرود * هرگز از یاد من آن سروخرامان نرود<br /> <br /> هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است * برود از دل من وز دل من آن نرود<br /> <br /> آن چنان مهر توام در دل وجان جای گرفت * که اگر سر برود از دل واز جان نرود<br /> <br /> گر رود از پی خوبان دل من معذور است * درد دارد چه کند کز پی درمان نرود <br /> <br /> <br /> دو ماه است با خودم کلنجار می روم. آیا درمورد دکتر عبدالله رمضانزاده چیزی بنویسم یا نه؟ بنویسم ممکن است بارش گران تر شود.ننویسم فردا درحضور تاریخ چه توجیهی دارم؟ و مهمتر از همه با وجدان معترض خود چگونه کنار بیایم؟ اما سرانجام گریه های دوباره مادرم که عکسی از من ودکتر رمضانزاده را بردیوار اتاقش نصب نموده ، وادارم کرد دست به قلم برده وبنویسم. اما قبل از شروع به نوشتن، قرآن را باز کردم وبا نیت راهنمایی، دست تمنا به پیشگاه خدای منان دراز کردم. اواخر سوره طه و آیه ای که شک ندارم مخاطبش عبدالله در بند است. بنده رشید ودینداری که در این ایام جز صبر چاره ای ندارد "فاصبر علی ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من انای الیل فسبح واطراف النهار لعلک ترضی"طه- 130. بیش از دو ماه است او را زندانی کرده اند. از همان روزهای اول در تلاش بودیم برای آزادی اش اگر کاری از دستمان بر می آید انجام دهیم. نامه سرگشاده ای نوشتیم- با امضای جمعی از فعالان سیاسی کردستان - برای رئیس قوه قضائیه. شنیده بودیم در زمان دستگیری حسابی کتکش زده اند. بعدها هم وقتی ماشین شخصی اش را به خانواده تحویل دادند هنوز خون سر وصورتش برصندلی ماشین مانده بود. می ترسیدیم بلایی سرش بیاید. هنوز هم می ترسیم. عبدالله رمضانزاده در آستانه پنجاه سالگی است.. فرزند ودست پرورده انقلاب محسوب می شود. مجذوب امام خمینی است. آرمان هایی دارد. گمان می کند اگر اندیشه های امام تحقق یابد وطن گلستان می شود.. بعدها که قانون اساسی به عنوان عصاره تفکر امام خمینی تدوین شد ، عدالت ، محور آن شد. دهها اصل را به حقوق آدم ها! اختصاص دادند. گفته شد انسان جز خدا عبد هیچ کس نیست. کسی نمی تواند چیزی را بر مردم تحمیل کند. در دولت اسلامی هرچه ملت بخواهند آن می شود. جمله معروف رهبر انقلاب را به یاد داریم که گفت "میزان رای ملت است". خوب طبیعی است از آنجا که انسان معصوم وکامل وبری از خطا نیست، تصور می کردیم به مرور مسیر کمال طی خواهد شد واگر درسال های اول انقلاب به دلیل ماهیت انقلاب برخی بی عدالتی ها وجود داشته هرچه جلوتر برویم بهتر می شود ومدینه فاضله مورد نظر ما زمینه تحقق پیدا خواهد کرد. رمضانزاده کرد شیعی است. درسال های اول انقلاب به ما یاد دادند که تلاش برای عدالت واخلاق وانسانیت وآزادگی ، شیعه وسنی نمی شناسد. راست هم گفته بودند. چه فرقی می کند وقتی ظلم وستم برسر ملت ببارد همان کسی که به پیشانی حجاریان تیرشلیک می کند ملامحمد ربیعی را نیز نشانه می رود. اما برای رمضانزاده و هم جنس ها و هم فکران او هرگز قابل تصور نبود که به نام دفاع از اسلام ونظام ، ستم بر ملت روا دیده شود. لذا رمضانزاده وهمفکرانش ، از سال 57 تاروز دستگیری تمام قد به دفاع از نظامی پرداخته اند که قرار بود به نام اسلام ، عادلانه حکومت کند.<br /> <br /> در سال 1376سید محمد خاتمی درانتخابات دوم خرداد76 پیروز شده بود. استاندار راست گرا می بایست برود و جای خود را به کسی بدهد که از اردوگاه اصلاح طلبان باشد. یعنی کسی که مردم محور ومردم باور باشد. به جای اینکه ملت را رعیت بداند ، خود را نوکر وخدمتگذار ملت بشمارد. قرعه فال به نام عبدالله رمضانزاده زدند. جوانی سرزنده وخوش فکر. ابتدا خیلی جوان می نمود. به گمانم حدود 35 یا 36سالش بود. خیلی زود با مردم – به ویژه جوانان- کردستان اخت شد. از آنجا که از دوران ابتدایی از زادگاهش بیجار به تهران مهاجرت کرده بود، عده ای می کوشیدند در مورد مسائل استان اطلاعاتی را به او منتقل کنند غافل از اینکه رمضانزاده درمورد کردستان و دردها ومصائب مردمانش اطلاعات کافی داشت. مهمتر اینکه رساله دکترایش را به بررسی وضعیت قومیت های ایرانی – از جمله کردها- اختصاص داده بود و تقریبا مسائل منطقه را از ریشه می شناخت. فکر نو داشت. توسعه را به خوبی می شناخت. گرچه دارای دکترای علوم سیاسی بود، در وزارت کشور فعالیت کرده بود ورویکردی سیاسی به توسعه داشت اما به سرعت دریافت توسعه اقتصادی درمنطقه کردستان دراولویت جدی قرار دارد. بعدها که در اداره کل صنایع استان مشغول به کارشدم تقریبا هر روز با درجلسات وبازدیدها وسفرهای زیادی در کنارش بودم، بیشتر به حساسیت او نسبت به توسعه کردستان پی بردم. او فرزند جبهه و جهاد و سالیانی با کمیته های انقلاب درتهران همکاری داشته بود ، در آن ایام حتی یک بار در وجود او تردید نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی وراه امام خمینی مشاهده نکردم. یک انقلابی صادق، متعهد وتمام قد و نیز یک لحظه احساس نکردم نسبت به دردهای مردم کردستان بی تفاوت باشد.<br /> <br /> از آنجا که دربحران ها بهتر می توان توان وصداقت ومنویات افراد را شناخت برخورد او دربحرانی که در اسفندسال 77 در سنندج روی داد و تعدادی از جوانان سنندجی ویک سرباز نیروی انتظامی کشته شدند ، برایم قابل تامل بود. رمضانزاده درآن حادثه خیلی سختی کشید. با اینکه دیگران زمینه تجمع را فراهم کرده و خود از دور نظاره گربود ، تقریبا تمام کاسه وکوزه ها برسر رمضانزاده شکسته شد که به عنوان استاندار استان ، ریاست شورای تامین استان را برعهده داشت. در آن سه - چهار روز اکثر اوقات به همره تعدادی از دوستان نزدیک در کنارش بودیم. زجری که درآن روزها کشید طاقت فرسا بود. بلاشک اگر نبود درایت ، صبر وتیزهوشی ویه در آن بحران، ده ها نفر کشته می شدند. بسیار تحت فشار بود. از یکسو مخالفان داخلی وخارجی نظام و از سوی دیگر تندروهای درون حکومت. از دوطرف بروی فشار می آوردند و اورا مقصر می دانستند. شاید اگر تمام زوایای آن حادثه در آینده روشن شود ، نقش سازنده وهشیارانه عبدالله عیان شود. حادثه اسفند77سنندج یکی از امتحان های سختی بود که به صداقت وتعهد رمضانزاده نمره قبولی داد. گرچه هنوز هم گروه های بی انصاف اپوزسیون به خاطر آن وی را مورد سرزنش قرار می دهند اما او در آن حادثه دغدغه مردم ونظام را توامان داشت وبا توجه به حجم توطئه با کمترین صدمات آن را به پایان برد. فقط درایت او بود که توانست دهها قبضه تیربار مستقر درخیابان های شهر را بلا اثر سازد!<br /> <br /> روزگار می گذشت وعلی رغم جو سازی های عناصر جریان راست و حملاتی که از سوی آن ها علیه عبدالله انجام می گرفت. وی در اکثر عرصه ها توانسته بود رضایت نسبی مردم را بدست آورد. فضای امنیتی حاکم برمنطقه تاحدی کاهش یافته بود. بگیر وببندهای بی رویه منتقدان نظام کم رنگ شده ودر حوزه اجتماعی یک فضای امید وشادابی درجامعه بوجود آمده بود. بسیاری از طرح های اقتصادی که درسال های بعد توسط دولتمردان کلید خورد مربوط به زمان مسئولیت وی دراستان بود. مقاومت مردانه او دربرابر ابطال انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهرستان های سقز وبانه فراموش ناشدنی است.<br /> <br /> چهار سال اول خاتمی به پایان رسید. در دور رمضانزاده ، که اینک درعرصه اجرا آبدیده تر شده بود و خاتمی دریافته بود توان وظرفیت بالایی دارد ، برای تصدی سخنگویی دولت اصلاحات راهی تهران شد. کار سختی بود. اینگونه کارها که ارتباط بسیار نزدیکی با رسانه ها دارد وکوچکترین خطا درموضع گیری ها ممکن بود یک بحران ایجاد کند ، برای صاحبانش سخت وخطرناک است. اما عبدالله با سربلندی از این آزمون نیز سربرآورد. مخالفان اصلاحات که نرمش دربرابر مردم را بر نمی تافتند – البته – از روش ومشی خاتمی و به تبع آن یاران او و فردی نظیر رمضانزاده راضی نبودند . به همین دلیل از همان سال اول جوسازی وفشار علیه او در مسند سخنگویی دولت شروع شد. بارها علیه او نوشتند.تهدید کردند.به دادگاه کشاندند وداستان های دیگر. اما هیچکدام باعث نشد ه از راه درستی که برگزیده بود اندکی کوتاه بیاید. او اینک یک کرد سربلند ملی اندیش خوش فکر وسرشناس شده بود که در کنار تلاش برای سربلندی ایران، یکی از دغدغه هایش رفع ستم وتبعیض از هم وطنان کرد زبانش بود. برای اجرای اصل 15 قانون اساسی وآزادشدن آموزش زبان کردی تلاش زیاد کرد تا اینکه سرانجام رشته کارشناسی زبان وادبیات کردی در دانشگاه تصویب شد. در دوران اصلاحات دانشجو جذب شد اما کوته بینان مردم ناباور از اجرای آن ممانعت کردند. نشو ونمای نهادهای مدنی و تشکل های مردمی غیردولتی، فعالیت های فرهنگی، نشر کتب ونشریات محلی و رونق گرفتن فضای اندیشه ونشر از دستاوردهای حضور اوه دراستان و حمایتش از منطقه درمسند دبیری هیئت دولت بود. هرگز تلاش وی درسال 78 برای تصویب 11 میلیون دلار ارز 300تومانی برای حمایت از صنعتگران استان درسال 78 فراموش نمی شود.<br /> <br /> دولت خاتمی به آخر عمر خود نزدیکتر می شد. جنب وجوش انتخاباتی سراسرکشور را فراگرفت.جریان مخالف اصلاحات با تمام توان حکومتی به میدان آمده بود. اصلاح طلبان نیز در چهار جبهه به استقبال انتخابات رفتند. با چهار نامزد. فعالان سیاسی مناطق کردنشین نیز همچون سایر مناطق به تکاپو افتادند. شاید برای اولین بار زمینه شکل گیری یک حرکت غیردولتی –غیراپوزسیون درمنطقه فراهم شده بود. جمعی از همفکران اصلاح طلب دورهم گردآمده و "جریان اصلاح طلبان کرد" درقالب نشست های هم اندیشی اصلاح طلبان کرد را راه اندازی کردند. محور اصلی این جریان – بی شک- دکتر عبدالله رمضانزاده بود. این مطلب را از این باب به تفصیل می نویسم که شنیده شده یکی از فشارهای زندان برعبدالله از سوی زندانبانان وبازجویان به واسطه همین جریان بوده و شرم آورتر اینکه از او درباره ارتباطش با گروه های مسلح مخالف نظام پرسیده اند! <br /> <br /> اولین نشست هم اندیشی اصلاح طلبان کردستان دراسفند1383 در سالن اجتماعات مجتمع فرهنگیان سنندج با حضور حدود یکصد نفراز فعالان سیاسی کرد برگزار شد. جمعی سخن راندند. دکتر رمضانزاده نیز. محور آن نشست "تلاش برای حضور فعال مردم کردستان درانتخابات "بود. همراهی با اصلاح طلبان کشور ونیز طرح مطالبات مشروع وقانونی کردها مورد تاکید قرار گرفت. پساز نشست حملات تند وبی انصافانه علیه رمضانزاده وحاضران نشست از سوی جناح ضد اصلاحات شروع شد. واقعا مشخص نشد چه رفتار وگفتار خلاف قانونی درآن جمع مطرح شده است که مخالفان چنان بی رحمانه به آنان حمله کردند. نشست دوم در کرمانشاه برگزار شد. حتی تعدادی از منتقدان نشست هم سخنرانی کردند ونوشته های کیهان ورسالت را علیه اصلاح طلبان کرد تکرار کردند. شاه بیت مطالبات آن نشست از سوی رمضانزاده مطرح شد: " حفظ منزلت فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی کردهای هم وطن در چارچوب قانون اساسی". ترکیب کم نظیر شرکت کنندگان درنشست دوم ، که از فعالان سیاسی چهار استان کردنشین غرب تشکیل شده بود بیشتر مخالفان اصلاحات را عصبانی کرد. جالب اینکه دراین مورد گروه ها وفعالان اپوزسیون خارج نشین نیز با جناح راست داخل حکومت همراهی کرده وبی رحمانه به اصلاح طلبان کرد حمله کردند.آنان رمضانزاده ویارانش را دولتی و ضد کرد می نامیدند ، در داخل نیز جناح ضد اصلاحات تهمت ضدانقلابی وتجزیه طلبی نثار شان می کردند. در اوایل سال 1384 شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد در تهران تشکیل و وظیفه برگزاری نشست های استانی را برعهده گرفت. در این جلسه به اتفاق آرا دکتر رمضانزاده به عنوان رئیس شورا برگزیده شد و از آن پس جایگاه ویژه ای درمیان فعالان اصلاح طلب کرد پیدا نمود. بعدها تا برگزاری انتخابات سه نشست دیگر دربوکان ، سنندج وتهران برگزار شد ونشست ایلام نیز به دلیل مخالفت امام جمعه آن شهر در کرمانشاه تشکیل شد. سرانجام این جمع به همراه اصلاح طلبان معروف به پیشرو در انتخابات ریاست جمهوری از دکتر مصطفی معین حمایت کرد. پس از انتخابات نیز همه چیز تمام شده تلقی شد. اما آنچه ماندگار شد تولد یک جریان جدید بود. جریانی که چند ویژگی منحصر به فرد داشت: اولا دولتی نبود، ثانیا فعالیت درچارچوب قانون اساسی را برگزیده بود. ثاثا با هرگونه خشونت ورفتار ساختارشکنان همراهی نمی کرد و رابعا پایبندی خودرا به ارزش های اساسی قابل قبول جامعه و نظام ( اسلام . انقلاب . هویت کردها و رفتار دموکراتیک و قانونمند) به نمایش گذاشته بود. لذا هیچ دلیلی برای تهاجم به آن وجود نداشت مگر از سوی کسانی که به چهار اصل فوق اعتقادی نداشتند. رفتار آن جریان باعث شد بسیاری از جوانان پرشوری که ممکن بود به سوی گروه های مسلح خارج نشین تمایل پیداکنند به سمت رفتارهای قانونی ، مسالمت آمیز واصلاح طلبانه کشیده شوند. این یک حرکت مبارکی بود که از سوی همه گروه های معتدل ومعقول سیاسی مورد حمایت قرار گرفت . <br /> <br /> دکتر رمضانزاده درآن جریان وبعدها دلبستگی شدید خود به اسلام وایران وحقوق مشروع وقانونی کردها را به اثبات رسانید. نکته جالب توجه اینکه دراین دوازده سال حضور پررنگ درصحنه سیاست کشور و منطقه کردستان حتی یکبار با رسانه های خارجی گفتگو نکرده است. گرچه اگر هم سخن می گفت خلاف شرع وقانون نبود. این نکته باید مورد توجه کسانی قرار گیردکه این روزها رمضانزاده وهم فکرانش را به اتهام ارتباط با بیگانگان محاکمه می کنند. پس از پایان دولت اصلاحات رمضانزاده به تدریس دردانشگاه پرداخت وبا وجود فشارها و تهدیدهای مخالفان از میدان خارج نشد ومسیر اعتدال را نیز از دست نداد. در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری نیز به سان یک اصلاح طلب میهن دوست درکنار سایر همفکران وارد میدان شد و درحالی که برخی از دوستان از وی خواستند نامزد انتخابات شود با تمام توان و با سخنرانی دراستان ها نسبت به ترغیب مردم برای شرکت درانتخابات تلاش نمود. متاسفانه درجریان یک سناریوی از پیش طراحی شده یک روز پس از انتخابات به شیوه ای بسیار غیر انسانی دستگیر وراهی زندان شد. او اکنون بیش از دو ماه است درسلول انفرادی به سر می برد. رمضانزاده به جرم فعالیت علیه نظامی محاکمه می شود که تمام عمر سیاسی اش را در دفاع از ثبات و پایداری آن به سربرده است. برای همه کسانی که وی را می شناسند واز شفافیت رفتارهای سیاسی او باخبرند این سوال اساسی مطرح است که گناه رمضانزاده ودیگر اصلاح طلبان دربند چیست؟<br /> <br /> عبدالله رمضانزاده و همفکران او در نشست های اصلاح طلبان کرد ، خواهان اجرای اصولی از قانون اساسی بودند که سالیانی است مطرود ومغفول مانده است. آیا مطالبه اجرایاصول 12 و15 و 19 و دیگر اصول قانون اساسی ضدیت با نظام است؟ شما را به خدا نیک بیندیشید درکدام سیستم سیاسی دنیا مطالبه اجرای قانون ضدیت با نظام تلقی می شود؟<br /> <br /> در پایان این یادداشت به عنوان فردی که بیش از سی سال از عمر خودم را صرف دفاع از انقلاب اسلامی واندیشه های عدالتخواهانه معمار جمهوری اسلامی نموده است از مسئولان نظام درخواست دارم دریابند: سنت لایتغیر الهی عیان وآشکار است. همه دیر یا زود روزی در معرض ارزیابی خدای علیم وخبیر قرار می گیریم و در دیار باقی محاکمه خواهیم شد. در آن روز درقبال این همه بی عدالتی چه خواهیم کرد؟ بترسیم از عصبانی شدن مردم. بترسیم از عقاب الهی. چگونه به خود اجازه می دهیم رمضانزاده و کسانی را در بند کنیم که درطول سالیان عمرشان ، قلبشان لبریز از عشق به اسلام وایران و انقلاب وامام بوده است؟ آقایان محترم! هیچ می دانید با این رفتار های غیر قابل توجیه، چه آینده ای برای کشور ونظام پی رزی می کنید؟ فرزندان رمضانزاده ودیگران به ما خواهند گفت شما که تمام عمرتان در خدمت انقلاب ونظام بودید به خاطر طرح یک خواست قانونی ودرچارچوب قانون اینچنین دربند شده اید چگونه از ما انتظار دارید به آینده چنین نظامی امیدوارباشیم! آقایان ! اندکی تامل کنید. چرا کاری کرده ایم بسیاری از هم سن وسال های رمضانزاده که در سی سال گذشته هیچ گامی در دفاع از انقلاب اسلامی برنداشته و در دوران دفاع مقدس فقط نظاره گر ایثارگری امثال او بوده اند و حتی بعضا به مسخره فرزندان جبهه وجهاد می پرداختند امروز میدان دار عرصه حکمرانی شده اند و فرزندان انقلاب وجبهه به محاکمه کشیده یا در زندان شده اند. آیا این مصداق جمله معروف بنیانگذار جمهوری اسلامی نیست که فرمود : نگذارید انقلاب به دست نااهلان بیفتذ؟ آقایان! نگاهی به منتقدان حوادث اخیر بیندازید. جز این است که آن ها از تلاشگران عرصه انقلاب اسلامی و نظام بوده اند؟ حال چگونه یک نظام ، دونامزد سرشناس و شناخته شده _وبه تائید دستگاه اجرا و نظارت انتخابات 14 میلیون حامی _ آن ها را که به قول رهبران نظام حماسه آفرین بوده اند به وابستگی به بیگانگان متهم می کند؟ شما رمضانزاده ودیگر بزرگان اصلاح طلب را به انقلاب مخملی بیگانه ساز ، متهم می کنید در حالی که آنان خواهان اجرای قانون هستند و حتی یک نفر از آنان در تمام عممرشان یکبار هم آرزوی حذف این نظام را نداشته بلکه مدافع سرسخت آن بوده اند.کجای دنیا تلاش برای کسب کرسی ریاست جمهوری و در دست گرفتن قوه مجریه به معنای انقلاب است. امثال رمضانزاده را که دینداری شان اظهر من الشمس است به بی دینی متهم می کنید. قلم به مزدهای بی ریشه در کمال وقاحت فرزندان دربندملت را به سکولار و بی اعتقاد به رسالت دین درعرصه اجتماع متهم می کنند غافل از اینکه آنان در تمام عمرسیاسی شان برای حاکمیت عدالت و اخلاق ورفاه درسایه جمهوری اسلامی مبارزه کرده اند. آیا اگر کسانی یافت شوند که بگویند دستورات دینی را نمی شود بازور سرنیزه وزندان وداغ ودرفش برمردم تحمیل کرد این سخن ضدیت با دین است؟ خدا می داند این سخنان از قلم کسی خارج می شود که همچون رمضانزاده ونبوی وتاجزاده وعرب سرخی ومیردامادی ودیگران هنوز هم امید به اصلاح دارد و خواهان دوام و بقای جمهوری اسلامی است. اما بدانید رفتار ناصواب و به دور از عقلانیت آمران ومجریان حوادث اخیر که می کوشند نهادهای دولتی را درمقابل مردم قرار دهند نتیجه اش جز تضعیف نظام نخواهد بود. لذا درآستانه ماه مبارک رمضان دست تمنا به بارگاه خدای قادر متعال بلند می کنیم که مجریان سناریوی دشمن تراشی دولتمردان نظام را به مسیر درست که همانا مسیر مردم داری وتمکین دربرابر خواست ملت هوشیار ایران است هدایت فرماید و هرچه سریعتر فرزندان دربند ملت از جمله دکتر رمضانزاده را به میان خانواده شان برگردانند وکشور عزیز را از افتادن دریک ورطه نگران کننده برهانند.<br />
جالب بود<br /> کاش مردم کمی به عبادات خود می اندیشیدند و مشکلات زندگی خود را در دستورات خداوند می یافتند